کد مطلب:278572 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:191

گفتار ما
اگرچه این روایات روشن است و نیاز به توضیح چندانی نیست ولی برای روشن شدن بیشتر، بهتر است بیان كوتاهی در مورد مطالب آنها عرضه شود:

ظاهر روایات نشان می دهد كه در زمان امامان و به ویژه در دوره ی غیبت، تقیه، روش خوب و پسندیده ای است و تمسك به آن مطلوب است، اما این مطلوبیت تقیه با اینكه، تقیه هم مثل چیزهای دیگری كه نزد خداوند و اولیاء مطلوب است، حد و مرزی داشته باشد منافات ندارد.

همان طور كه از تعابیر «سپر» و «پناهگاه» كه درباره ی تقیه آمده است و نیز از معنای لغوی آن پیداست، تقیه برای حفظ جان امامان، شیعیان و امور مهم دیگر- نظیر حفظ دین و صیانت عموم مسلمانان- است، از همین رو در روایات فرمودند: «راهی برای مسلط شدن بر تو پیدا نمی كنند» و «تقیه دژ مستحكم است»و «خدا بین تو و دشمنانت سدی قرار داد.»و «در زمان و مكانی كه تقیه - برای حفظ جان خود و دوستانت و دینت - تناسب دارد، تقیه كردن واجب است.»

پس لازم است ببینیم تا چه حد می توانیم به تقیه تمسك نماییم:

بدیهی است كه وقتی یك حكم اولی الهی برای ما مشخص شد، دست برداشتن از آن، به عنوان تقیه یا عناوینی دیگر، فقط وقتی صحیح است كه بر اساس نص یا دلیلی معتبر و قابل اعتماد، علم قطعی پیدا كنیم به اینكه تكلف الهی ثانوی پیدا شده است، اما به محض پیدا شدن شك در رفع حكم اولی یا ایجاد حكم ثانوی،



[ صفحه 113]



نمی توان از حكم اولی دست برداشت.

اگر كسی در احادیثی كه در این فصل آمد دقت و تعمق نماید، متوجه خواهد شد كه در زمان غیبت، در كجا و تا چه حدی باید تقیه نماید.

مطلب دیگر اینكه، در حدیث چهاردهم نكته ای قابل توجه وجود دارد و آن عبارت از این است كه تقیه تا هنگامی جایز است كه به نابودی اساس و پایه دین منجر نشود.

ولایت از پایه های دین است [1] و اگر تقیه به نابودی یا سست شدن ولایت منتهی شود، دیگر تقیه جایز نیست چنانكه فرمودند: «گردنهایتان را - برای افتخار به ولایت و تا سر حد كشته شدن - برافراشته و كشیده نگهدارید.» و نیز عبارت «فانی علی الفطره»، «ولایت من در فطرت انسانها نهفته است»، به وضوح دلالت می كند بر اینكه همان طور كه در توحید، به جایی برای تقیه نیست، [2] در ولایت نیز جایی برای تقیه نیست زیرا ولایت، جزئی از توحید- و بر اساس برخی روایات - لازمه ی صحت و كمال آن است. [3] .



[ صفحه 114]




[1] حديث ديگري كه در آن پايه هاي دين بيان شده است، حديث عمرو بن حريث است كه به امام صادق عرض كرد: «آيا دينم را به شما عرضه كنم؟» فرمود: «آري، عمرو گفت: «به يگانگي خداوند واحد بدون شريك گواهي مي دهم و به اينكه محمد پيامبر اوست و به اقامه ي نماز و دادن زكات و روزه ي ماه رمضان و حج خانه خدا، و ولايت و ائمه عليهم السلام معتقدم. آنگاه امام عليه السلام فرمود: اي عمرو! اين دين خدا و دين پدران من و ديني است كه من در نهان و آشكار بر آن هستم...» وسايل الشيعه، ج 1، ص 8، روايت 4.

[2] اينكه گفتيم در توحيد، تقيه نيست مقصود تا وقتي است كه به خونريزي و از بين رفتن جان بي گناهي منجر نشود، اما اگر كار به اينجا برسد تقيه در توحيد نيز جايز است، چنانكه قضيه اظهارات عمار ياسر در زير شكنجه و آيه ي (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان) كه در آن مورد نازل شده گواه اين مطلب است.

[3] رواياتي كه دلالت مي كنند بر اينكه ولايت جزء توحيد است بسيارند از آن جمله: روايتي است از امام رضا عليه السلام از پدرش از جدش امام زين العابدين كه درباره ي آيه ي (فطرت الله التي فطر الناس عليها)فرمود: «آن فطرت، توحيد، نبوت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ولايت علي اميرالمؤمنين عليه السلام است، حد توحيد اين مقدار است. بحارالانوار، ج 3، ص 277، روايت 3 و نيز مراجعه شود به بحارالانوار، ج 3، ص 280، روايت 18.